نتایج جستجو برای عبارت :

۳۱۷: جرات بود یا حماقت؟

گفته بودم خوابم نمیبره، لالایی خوند صداشو ضبط کردم.  لالایی شو حفظ بودم همیشه ولی ضبطش کردم. واسه روزهای تو خوابگاه. 
 از ۱۸ تیر خوابم نمیبره ولی گوش نمی کردم تا همین امشب و همین نیم ساعت قبل، وسط تاریکی و خیره شدن به صفحه ی گوشی، وسط فرستادن دکلمه های چارلز بوفسکی، پرنده ی آبی.
حماقت کردم! وسط صدای ضبط شده می خنده:) وسط صدای ضبط شده اشکم سر می خوره زیر بینیم و بوی عطرش میاد... و فقط زمزمه می کنم که آسمون از توی سنگ سرد روی جسمت پیداست. به گنجشک ها
گفته بودم خوابم نمیبره، لالایی خوند صداشو ضبط کردم.  لالایی شو حفظ بودم همیشه ولی ضبطش کردم. واسه روزهای تو خوابگاه. 
 از ۱۸ تیر خوابم نمیبره ولی گوش نمی کردم تا همین امشب و همین نیم ساعت قبل، وسط تاریکی و خیره شدن به صفحه ی گوشی، وسط فرستادن دکلمه های چارلز بوفسکی، پرنده ی آبی.
حماقت کردم! وسط صدای ضبط شده می خنده:) وسط صدای ضبط شده اشکم سر می خوره زیر بینیم و بوی عطرش میاد... و فقط زمزمه می کنم که آسمون از توی سنگ سرد روی جسمت پیداست. به گنجشک ها
هیچ چیز توی این دنیا مهلک و ترسناک تر از خود آدم نیس ...
این که چند سال با با دندن های کرم خورده زندگی کنی و هر روز درد بکشی و نری بکشیشون . یه حماقت خیلی بزرگ میتونه برای آدم باشه و راهی برای حماقت های دیگه  یه دیگه حماقتا تو زندگیم اینه که منتظر بمونی یه فرصت خوب بیاد سمتت  .
 
 پ.ن: اگه بشه دوباره خواهم نوشت ...
پ.ن: برای تنوع هم که شده چند ساعت دیگه موهامو با ماشین از ته میزنم . دیونه ام دیگه کاریم نمیشه کرد ...
سوال جرات حقیقت مثبت ۱۸
سوال جرات حقیقت مثبت - حقیقت مثبت سوال جرات جرات حقیقت مثبت سوال های جرات حقیقت مثبت ۱۸

سوالات بازی جرات حقیقت مثبت ۱۸
سوال جرات حقیقت +18. سوالات جرات حقیقت باحال سوال جرات حقیقت عاشقانه نمونه سوالات جرات و حقیقت سوالات جرات حقیقت بی ادبی سوال حقیقت از پسر فیلم ترسناک جرات یا حقیقت فیلم حقیقت یا شجاعت سوال جرات حقیقت بی ادبی
جرات حقیقت مثبت ۱۸
فیلم سینمایی جرات یا حقیقت مرگ لیلا فروهر حقیقت دارد -لیلا فروهر - حقیقت مر
میدونین وقتی شما دارین مرتکب یک اشتباهی میشین تا زمانی که متوجهش نیستین اون فقط یک اشتباهه ولی وقتی متوجه میشین و هنوز ادامه ش میدین میشه حماقت
الان حس میکنم من چند ساااال داشتم حماقت میکردم 
فقط از این خوشحالم که دیگه ادامه ش ندادم و تمومش کردم
بعضی آدمارو باید انداخت از زندگی بیرون حتی اگر تنها بشی حتی اگر تا آخر عمرت تنها بمونی حتی اگر اذیت بشی 
همه ی اینارو آرامشی که این تنهایی و نبود اون آدم اشتباه بهت میده خنثی میکنه
حماقت تنها سرزمینی است که مرز ندارد و می تواند ساکنان اش را تا بی نهایت تسخیر کند، هر که در آن سکنا گزید هر روز بیشتر و بیشتر به خاک و آب و آفتاب اش عادت می کند به هوایش خو می گیرد و تبدیل به حاکم آن می شود، سخت می شود کسی را از سرزمینی که به آن حکومت می کند هجرت داد
نمیگذرم از مسئولین احمق که با جون ما اینطور بازی میکنن.
این همه روز قرنطینه کشیدیم و خودمونو تو خونه حبس کردیم که با حماقت اینا دوباره اوج بگیره؟
لعنتی...اون نون آور خونه اگه کرونا بگیره که همه میگیرن. برای چی اداره ها رو باز کردین...؟
حماقت یعنی اینکه به بهانه نظام مردم رو بزنی ، یعنی اینکه برای مخالفت با یه نهاد نظامی سربازاش رو بزنی ! کسایی رو که تنها دوسال مهمون اونجان
حماقت یعنی اینکه خودتو مخالف و برنداز در نظر بگیری ولی موافق کسایی باشی که میخوان کشورتو تیکه تیکه کنن 
حماقت یعنی اینکه امروز تو فروشگاه بودم از این همواره تخفیف ها ، یه لنده خدایی شیش تا روغن بزرگ بدون پالم فلان مارک رو برداشته بود بهش گفتم رستوران دارین ؟ گفت نه قراره دوماه دیگه قحطی بیاد به خاطر اون ز
بالزاک در رمان باباگوریو، به یکی از حس های بشری اشاره می کند. همچنانکه نویسندگانی چون رومن رولان نیز این کار را کرده بود. بالزاک می گوید: بدتر از بی مهری این دخترها به پدرشان، حسادتی ست که نسبت بهم دارند! 
حسادت احساسی است که حماقت را بعنوان یک حالت نسبتاً پایدار با خود دارد. وقتی حسادت تا اینمحد دهشتناک است آیا خدا هم محصول حماقت نیست؟ چیزی که خدا را مغلوب یا غالب می کند، همین ویژگی هاست. ساده لوحی و حماقت، عامل پیدایی خداست. 
در پایان، در جمع
واقعا و حقیقتا هیچ چیزی توی این دنیا نمیتونه عمق حماقت و گاگولی و نفهمی و سادگی من رو نشون بده.... 
من یک احمق تمام عیارم و هرچی هم سرم بیاد حمقه. 
خاک عالم تو سر من ... خاک تو سرت حیدر و بازهم خاک تو سرت حیدر. 
کی میخوای به خودت بیای و ببینی دور و برت چه خبره؟ 
تا کی تو خواب غفلت میمونی ؟ 
تا کی به این سفاهت و حماقت و بی عقلی و نفهمی ادامه میدی؟
نمی دونم چند بار باید از یک سوراخ گزیده بشم تا بفهمم که اشتباهه چند بار یه کارو تکرار کنم تا متوجه بشم نباید انجامش بدم چند بار باید گول فیلم بازی کردن آدما رو بخورم تا دیگه به کسی اعتماد نکنم ، میدونم این حماقت و خریت از خودمه ولی قطعا این آخرین بار بوده و  خواهد بود.
 
 
نام کتاب: جرات یا حقیقت
ژانر :عاشقانه-کلکی
خلاصه رمان
دانلود رمان جرات یا حقیقت؟   دختری به اسمِ الناز از خانواده ای معمولی با دغدغه هایِ یک زندگیه عادی. سرِ یک دنده بودن، در یک بازی کودکانه راهی رو انتخاب میکنه که توش علامت سوال زیاد هست… پایان خوش رمان: جرات یا حقیقت ؟ نویسنده: nafas _me ژانر: عاشقانه / کلکلی
لینک دانلود:
دانلود با فرمت PDF
دانلود برای اندروید
دانلود برای ایفون
عجیبه ولی چند وقتیه حس حماقت می کنم وقتی حس می کنم ممکنه یکی ازم خوشش بیاد ! شاید چون پیش خودم میگم توهمه و از حس بعدش می ترسم ، از حس بعدش وقتی بفهمی کاملا اشتباه میکردی و یه رفتار دوستانه ی ساده بوده ، آخ که چقد از دنیای دو جنسیتی بدم میاد:)))
جالبه حتی وقتی می بینم کسی صفحات اجتماعیم،مثل توییتر، رو فالو کرده تعجب میکنم ، چون فکر می کنم اگه خودم مخاطب صفحه ی خودم بودم فالوش نمی کردم و مثل یه صفحه ی معمولی و گذرا بهش نگاه می کردم !! یعنی واقعا بعضی
حماقت؟! حماقت چیست؟! بگمان من ما انسانها گاهی دست به کارهای احمقانه‌ای میزنیم که خودمان هم میدانیم احمقانه است. این یعنی ما احمقیم؟! شاید اینکه میدانیم یعنی عاقلیم و میتوانیم تشخیص بدهیم چه کاری احمقانه است یا نیست؛ پس عقل فقط قوه تشخیصیه است؟ یا تنها توانایی ارشاد دارد و به کار این می‌آید که چراغ قوه بگیرد و همه چیز را به ما نشان بدهد؟ اصلا چه کسی گفته هر چه عقل میگوید یا گمان میکنیم عقلمان میگوید عاقلانه است؟! میفهمی منظورم از عاقلانه چیس
خوبی مستی اینه که میری تو خودت
یه جوری که انگار هیچکس تو این دنیا دور و برت نیست
یه جوری با شجاعت توی جمع تنها میشینی و برات مهم نیس دیگران اصلا کی هستن
میشینی و به خودت رجوع میکنی
به درون خودت
به همون چیزی که خیلیا جرات نکاه کردن بهشو ندارن
وقتی جرات میکنی و میبینیش...
احساس بهتری داری..
نه ترس.. نه نگرانی.. نه خوب نه بد..
فقط حقیقت خالص
 
زنده شده ام. یک جور زنده ی پخته. یک وقت هست آدم طوری زنده می شود که هنوز داغ جوانی ست. شوووووور زندگی سر و کول وجودش را گرفته و شوق زیستن؛ تبدیل دنیا به بهشت و تغییر هر آنچه کریه به عالی، همه ی مغز آدم را گرفته، طوری که واقعیت را نمی بیند. این بار جور دیگری زنده ام.
بعد از سالها تجربه ی مرگ. بعد از سالها جان کندن برای زندگی؛ این بار طوری زنده ام که بشقاب پر نقش و نگار سفالینی از کوره های چند هزار درجه جان سالم به در برده، نشسته بر دیوار بتونیِ خانه
چند روزی بود میخواستم کاری رو انجام بدم و فکر میکردم ریسکش بالاست شاید بشه گفت حماقته ولی خب بالاخره انجامش دادم و میتونم بگم شکر خدا چه ریسک محسوب می‌شد چه حماقت مهم نیست نتیجه‌اش خوب بود و خوشحالم که با وجود مخالفت تارزان غیرتی و تنی چند از رفقای جان دانشگاهی انجامش دادم
امیدوارم شمام اگه یک روز ریسک کردین تهش از ته دل بخندین ...
+ فکرشم نمی‌کردم بشه آهنگ‌های بانو هایده و یا علیرضا قربانی رو به سبک شش و هشت زد و خوند! خدایا مرسی بابت خلق بع
هرروز بع کنکور نزدیک نر و منم هرروز حالم بدتر :/
حالم عه همع چی بهم میخورع 
عه روزایی ک میان و میرن 
عه ادمایی ک دور و برمن
عه دروغایی ک میگن
یع عمرع بازی خوردم ... حالام دارن بازیم میدن 
متنفرم عه احمقانع ها 
میخام پشت کنکور ببینم کی چهع مرگش میشع!!!
تفف بع این حماقت ک یع عمرع بع گامون دادع
خدایا بع عدالت شک دارم!! تا کی باید جور اشتباهای بقیع رو کشید!!
صب پامیشم ...میرم پایین بع چرت و پرتای زندگی فک میکنم میشع نهار میرم بالا یع چی نخوردع نخوردع سیست
بزرگ‌ترین رسالت روشنفکر در معنای حقیقی آن (و نه در معنای آن واژه مستعمل که بی سیگارش فکر کردن نمی‌تواند) این است که حماقت عامه را تماشا کند و باز رغبت داشته باشد که راه خود را ادامه دهد؛ مخصوصا در آن دوره‌های بسیار طاقت‌فرسا، که حماقت هم پا دارد هم خیابان، هم اشک، هم زبان. و عقل پابُریده‌ی دست‌بُریده‌ی زبان‌بُریده‌ی مهجورِ زندانی‌ست. و اینجا حتی کارِ روشنفکر دشوارتر می‌شود: نماندن در رکاب توده سیاه‌روح متراکمِ خیابان، تا به خود مغر
اینطرف، برخی با حماقت مثال زدنی ، برای فرار از دست کرونا ،با نوشیدن الکل، جان خود را از دست می دهند جانهایی که در برابر کشته های ویروس کرونا، قابل توجه و نزدیکِ برابری است!
آنطرف، هر کسی در استان و شهرستان برای خودش سخنگوی کرونایی شده است!و اعداد و ارقام مختلف و گاها متضاد اعتماد عمومی مردم را به مسلخ برده است.
اولی که به حماقت برخی ها مرتبط است  و مرگ با الکل، نوش جانشان!، دومی را اما، "حجله نشینهای این روزها" ، باید مدیریت کنند!
من خیلی چیزها داشتم که به خاطرش خدا را شاکر بودم،اما خیلی چیزها هم نداشتم.من خیلی دیر به حرف افتادم و زبان حرف زدن نداشتم،من خیلی منزوی بودم و در مدرسه، دوست زیادی نداشتم،من زود به زود  عاشق می شدم و جرات اعتراف نداشتم،من خیلی دلم برای خیلی ها می سوخت ولی جرات انجام کاری برایشان  نداشتم،من از خیلی ها می رنجیدم اما جرات پاسخگویی نداشتم،و مهم تر از همه، من خیلی خیال پردازی میکردم اما جرات عمل نداشتم !...پدرم در آغاز جوانی، در فرانسه سینما خوان
این که تو این روزهای بد زندگی یک پیشنهادی بشه مثل یکی از دانشگاه های تهران و وجدانت گریبانت رو گرفته باشه در حالی که از بیرون صدای فریاد حماقت نکن به گوش میرسه،ادم باید چیکار کنه؟؟تا کجا مقاومت کنه؟ چطور مقاومت کنه ؟چطو وسوسه نشه؟
بازهٔ زمانی یازده شب تا هفت صبح متعلق به غلط ترین تصمیم ها، اغراق شده ترین احساسات، فراموشی ها و یادآوری های غیرواقعی و سوگیرانه، به ضرر خود و به نفع دیگری است. دیگری ای که نیست و هر شب در این بازه زمانی خطرناک، احتمال داره که با وساطت هورمون و هیجان، برگرده.
منشی موسسه سرش حسابی شلوغ بود. من مدام دستم را روی میز میکوبیدم و میگفتم: پس کار من چی شد؟ من کلی وقت اینجا منتظرم، کلاسم الان شروع میشه!
از اتاق های دیگر صدایش میکردند و تلفن های روی میزش مدام زنگ میخورد. در بین این همه شلوغی و ولوله برق اتصالی کرد و قطع شد. نفس عمیقی کشیدم و درست روبروی میز منشی نشستم. چهار پنج دقیقه ای گذشت که برق آمد و منشی با عجله گفت: موسیو حیدری، شما فیشتون رو بدید تا اوکی کنم!
با تحکم از صندلی به بالا پریدم و گفتم: موسیو ندا
حماقت مسیری است بدون انتها
بعضی از افراد به نظر می رسد جاده را می شناسند و حتی الامکان سعی می کنند پا در آن جاده نگذارند
بعضی ها پس از ورود به جاده، متوجه مسیر سنگلاخی و غیر عادی جاده می شوند و خود را کنار می کشند
اما بعضی از افراد، چنان در منجلاب حماقت به دام افتاده اند که تفاوت راه را از بی­راهه حتی با راهنمایی های یک کاربلد هرگز تشخیص نخواهد داد.
درخت را به نام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را به نام سنگ دل شکفته‌ی مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزنمرا به نام کوچکم صدا بزنصدام بزنزنده شو منو صدا کن دلم واسه صدای خش‌دارت تنگ شده.دلم واسه حرف زدن با لکنتت که دال و ت رو درست ادا نمی‌کردی تنگ شده. دلم برای تمام حمایت‌های حماقت‌بارت تنگ شده.میگفتی هاجر فسخ عزیمت جاودانه بود. چرا برنمیگردی از سفر چند روزه‌ات؟
اکثر انسان ها حتی جسارت دور ریختن لباس هایی که مدتهاست بدون استفاده در کمد هایشان آویخته شده را ندارند بعد از آنها توقع داریم که باور های غلطی را که قرن هاست در ذهن هایشان زنجیر شده است به راحتی کنار بگذارند و دور بریزند...!!!
"جهل نرم ترین بالشی است که بشر میتواند سر خود را بگذارد و آرام بخوابد"
فکر میکنم خارق العاده ترین کاری که میتوان انجام داد تاثیر نپذیرفتن از دیگران باشد. اینکه صبح تا شب با آنها در ارتباط باشی، با آنها حرف بزنی و کنارشان سر یک کلاس بنشینی، حماقت هایشان را ببینی و احمق نشوی.
دارم سعی میکنم کارهای بزرگی انجام بدهم. مدت زیادی نیست اما بهرحال شروع کرده ام این پروسه ی بلندمدت را. روزهای آسانی نخواهند بود و هر روز از دیروز چالش برانگیز تر میشود. اما راهی ندارم. البته راه های زیادی برای درپیش گرفتن هستند، اما یک روز من
واقعا اسم همسرانِ مومن و کافر حضرت نوح به چه دردِ یه بچه هفت هشت ساله [حتی یه آدم بالغ] می خوره که تو کلاس بهش یاد می دن و بعد ازش سوال می پرسن؟!! اینم از نظام آموزشی ما! تازه وقتی همچین سوالی رو از معلمِ؟! گرامی؟! می پرسن، جواب می ده خوبه که به گوششون بخوره!
که چی بشه مثلا؟!! واقعا که چی بشه؟! به شدت احمقانه و مضحکه!!! 
+ خدایا از نادونی ما به شگفت بیا!!!!   
✅ سه چیز برادر را از برادر جدا می کن✅ سه چیز برادر را از برادر جدا می کند
1.زن 2.زر 3.زمین
سه چیز در زندگی یکبار به انسان داده می‌شود.
1.والدین 2.جوانی 3.شانس
سه چیز دلتنگی می آورند.
1.مرگ والدین 2.مرگ برادر 3.مرگ فرزند
سه چیزدردنیا لذت بخشند.
1.آب 2.اتش 3.آرامش
سه چیز را هرگز نخور.
1.غصه 2.حرام 3.حق
سه چیز باعث سقوط انسان است.
1.غرور 2.دشمنی 3.جهل
سه چیز را باید افزایش داد.
1.دانش 2.دارائی 3.درخت
سه چیز انسان را تباه میکند.
1.حرص 2.حسد 3.حماقت
سه چیز را همیشه بخ
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در نخستین روز از سال ۱۳۹۸ در حرم مطهر رضوی با اشاره به اظهار نظرهای مقام‌های آمریکا درباره ملت ایران، آن را نوعی جنگ روانی دانستند و فرمودند: «درباره‌ی مسائل مربوط به سال جاری، انسان میبیند که بعضی از گویندگان یا نویسندگان یا صاحب‌نظران یا اظهار‌نظر‌کنندگان درباره‌ی سال ۹۸ اظهار نظر کرده‌اند که این سال، سال تهدیدها است. بنده مطلقاً این را قبول ندارم؛ من معتقدم سال ۱۳۹۸ به توفیق الهی سال فرص
آمریکا بر طبق تو خالی می کوبد: وقتی سگ زنجیری آمریکا، رژیم کودک کش صهیونیستی در اوج وحشی گری و جنایت فقط حدود ۴۸ ساعت در برابر موشک های مقاومت که در یک محدوده جغرافیایی کوچک آن هم در همسایگی آنهاست و سالهاست که از زمین و هوا و دریا محاصره است ، می تواند بایستد و شکست تحقیر آمیز را می پذیرد ، آمریکا با ترامپ کاسبکار که فقط پول را می شناسد آن هم از هزاران کیلومتر دورتر ، به هیچ وجه جرات حمله به ایران را نخواهد داشت. روسای جمهور خونخوار تر از ترامپ
 هر کسی داری اندکی رگ غیرت باشد می داند شنیدن چندین و چند باره ی نام دو تیم یونانی(پاناتینایکوس و المپیاکوس)  که تلفظ آن در زبان فارسی، شائبه هایی قریب به یقین، به همراه دارد،که القاء سوءِ برنامه سازان نامرد و بی شرافت، همان واژه مورد نظر آنهاست!
نشان دادن بدن لخت ارسطو  در جکوزی، دروغگویی متواترِ نقی / تقی/ ارسطو/ رحمت / فهمیه / خصوصا پیتر چک ایران به همراه دختر بازی ، گربه بازی ، نشان دادن خانه مجردی وبیان  ازدواج سفیدو ... ، تمسخر باورها و مقد
به جرات میگم مدت ها بود فیلمی به این خوبی ندیده بودم . کتاب سبز، از همه نظر عالیه ولی از نظر بازی ها فوق العاده‌س . به شدت پیشنهادش میکنم . 
چی بود این فیلم، تموم تنم داره میلرزه :))
پ ن: نمایشنامه جدید به پایان رسید و دردسرهای مجوز آغاز شد 
در کمال آرامش به تهران رسیدم. چه رسیدنی!
ساعت پنج و نیم بامداد بود که به ترمینال رسیدم ولی انگار نه انگار که صبح است، آفتاب هنوز درنیامده است، خواب و خور ندارند! مردم مثل مور و ملخ در همه جا فشرده شده بودند. دزدی و جیب بری به حدی بود که آدم آرامش راه رفتن را از دست میداد. حماقت و خود بزرگ بینی عجیبی که از چشم های آنها میبارید مرا فراری میداد. 
ادامه مطلب
‏هیچ وقت نفهمیدم نهنگا چرا خودکشی میکنن؟ ‏آخه بزرگوار تو با اون جثه چقد میتونی دل نازک باشی آخه؟‏نه اجاره خونه میدی ‏نه مهریه ‏نه زیدت با یکی دیگه رفته ‏نه کسی جرات داره چیزی بت بگه‏موادم که نمیزنی، ‏بالای کَلَه ات هم که آبشار داری،چه مرگته دیگه ؟ !!!!!
ای شیعیان و ای آزادگان جهان به گوش باشید و به هوش که شرارت و شقاوت شمرها و عمر سعد ها ما را از فضاحت و حماقت شریح قاضی ها غافل نکند.
اگر ابو موسی اشعری‌ها و شریح قاضی‌ها نبودند شاید تاریخ به شکل دیگری رغم می خورد.
ریل شرارت را شریح ها بنا می گذارند و عمر سعد ها و حرمله ها و شمرها بر آن سوار می شوند و می تازند.
دلپر= روح الله رستمی
 
 صلی الله علی الباکین علی الحسین علیه السلام
 
 
آدم‌‌ها ظرفیت دارند. ظرفیت هر کسی حدی دارد. این ظرفیت نه باید خالی بماند و نه باید لبریز شود. مثلا ظرفیت خشم که پر شود ممکن است بادمجان بکاریم پای چشم کسی. ظرفیت عشق که خالی شود نمی‌توانیم به دیگران محبت کنیم. آدم یک نقطه‌ای می‌ایستد و حماقت‌هایش را تماشا می‌کند. دماغ چپم کاملا کیپ شده و از چهل و سه درصد راه تنفسی بینی راستم می‌توانم استفاده کنم. توصیه کردن به دیگران کار آسانی است اما جان آدم در می‌رود تا به همان حرف‌ها عمل کنیم. به عنوان
 
 
رابطه با یارتون هیچ نقشه ای تو پس ذهنتون نباش و به بهانه اعتماد یا درست ترش حماقت همه چیز رو به اون بسپرید. یکهو تو یه شب یا تو یه روز ممکنه همه عمری که صرف کردید، یارتون، دنیا شخصیتون رو ببازید چون همون شب یا روزی که می فهمید ای دل غافل رو دست خوردید متوجه می شید هیچ جایگاهی در زندگی یارتون نداشتید.به همین سادگی همه چی تموم می شه.
 
 
 
آدم ترسویی هستم. معمولا هر مهارتی رو تا حد آموزش دنبال می‌کنم اما جرات و ریسک اجرا رو ندارم. بنابراین هر موقع هم که نیاز به بیان مهارت‌هام دارم نمی‌تونم با اطمینان 100% اظهار کنم که فلان مهارت رو بلدم. کاش اگر راهکاری در این مورد دارید منو هم درجریان بذارین. 
#فَراری_ها
۱- روایت فوق در «صحیح بخاری» صحیح ترین کتاب اهل سنت وارد شده است.
۲-جنگ احد مسلمین شکست نظامی سختی متحمل شدند. اصحاب بزرگی همانند ابوبکر و عمر و عثمان از نبرد #فرار می کنند!  امیرالمومنین و چند نفر دیگر از اصحاب،  مقاومت نموده و رسول خدا را تنها نمی گذارند.
۳- بر اساس نص قرآن رسول خدا (ص) فراریان را به ایستادگی مقابل دشمن دعوت می کرد: 
 «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی‏ أُخْراکُم‏....»
«هنگ
زندگی بی تو چه بی معنی بود مثل شاهی که به سر تاج نداشت روبه رویت من و من کرد و نگفت در دلش گفت و زبان واج نداشت چشمت آن گوهر بی همتا بود کس ولی جرات تاراج نداشت خنده بعد از تو نیامد به لبم برگ سبزی تن خود کاج نداشت خواست تا جنگ کند با تقدیر فیل درمانده ولی عاج نداشت غم هجران سحری کشت مرا صبح دولت شب محتاج نداشت ... #الهام_ملک_محمدی
زندگی بی تو چه بی معنی بودمثل شاهی که به سر تاج نداشتروبه رویت من و من کرد و نگفتدر دلش گفت و زبان واج نداشتچشمت آن گوهر بی همتا بودکس ولی جرات تاراج نداشتخنده بعد از تو نیامد به لبمبرگ سبزی تن خود کاج نداشتخواست تا جنگ کند با تقدیرفیل درمانده ولی عاج نداشتغم هجران سحری کشت مراصبح دولت شب محتاج نداشت ...#الهام_ملک_محمدی
سلام
شاید بعضی ها راجع به بعضی امکانات آمریکا بگن آمریکا با جهانخواری به اینجا رسیده و اصلا سرزمین سرخپوست ها رو گرفته و کشتار سرخپوست ها رو انجام داده، باید بگم که قبوله اون سفیدپوست ها اشتباه کردن و خیلی ظلم کردن و آخرش با کشتن همدیگه، آمریکا رو مستقل از بریتانیا کردن. اما به هر حال می‌تونستن بدون حماقت و ظلم هم به منافع شون توی اون سرزمین‌ها برسن. انقدر طبیعت آمریکا سرشار از منابع هست که نیاز نداشتن ظلمی کنن. نیاز نداشتن به خاورمیانه بیا
میتوان خیلی راحت خاطرات آدم های ساده را تغییر داد.
اگر چندبار زیر گوششان دروغی بخوانی و وانمود کنی که حقیقت همان است که تو میگویی، خاطراتشان را ( فقط به خاطر تو ) عوض می کنند، اشک هایشان را به دست فراموشی سپرده، رنج هایی که کشیده اند را به دست باد می سپارند و همان تصویری را در ذهنشان می سازند که تو میخواهی.
آدم های ساده را خیلی راحت می توان گول زد.
مایه اش یک زبان چرب و نرم است که خامشان کند و تا ابد مریدت شوند.
و چه قدر این آدم های ساده زیادند. آدم
به شدت احساس تنهایی میکنم.
امروز  کل مسیر دانشگاه ب خوابگاه زدم زیر گریه..
کل ترم قبل برام مرور شد و گریه ی من بیشتر..
من خیلی حماقت دارم میکنم و کردم خیلی!
سعی میکردم پرت نشم تو دل حاشیه ها اما..
نمیدونم چی شد؟
که خیلی راحت باختم
تو همه چی!
درس..دل!.. عقل!
امروز بخاطر همه چی گریه کردم و خودمو چلوندم تو آغوش خودم..
آررره من این روزا فقط خودمم وخودم
به سرم زد که بگذرم از این شهر
و برم ی جای دیگه..
اره من ی دیووونه مجنونم
ک دلخوره از همه چی و همه کس
جواب مح
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
 
جوابیه‌ای برای پست قبل:
 
گفتیم در عالم فرامنطق درگیر محدودیت‌های نظام علت و معلولی نخواهیم بود و هرچه بخواهیم، می‌شود. 
و گفتیم خانۀ اهداف را شاعر در همین عالم فرامنطق بنا می‌کند.
ـ سوال این بود که حرکت به سمت اهدافی این‌چنین که گاه دست نایافتنی به نظر می‌رسند، حماقت نیست؟ خودفریبی و دور شدن از واقعیت نیست؟
ـ در جواب، حال که بحث از واقعیت شد باید گفت آدمی با امید زنده است و این یک واقعیت است!
این‌که وضعیت ا
پس از اینکه داداش سکته کرد، دکتر گفت به هیچ عنوان حتی نباید یک نخ سیگار هم بکشه چون برای اون زیان آور هست و ممکنه بازم سکته کنه.
پیشتر سالی یک بار هم از خونه بیرون نمیرفت. ولی پی از مرخص شدن از بیمارستان و گذشتِ چند روز، دست کم روزی یک یا دو بار میره بیرون. اونم به بهونه ی خرید.
مطمئنم میره سیگار میکشه.
امروز هم وقتی از بیرون برگشتم میبینم تو حیاط داره سیگار میکشه!
حتماً باید سکته کنی بدنت فلج شه یا بمیری که دست از سیگار کشیدن برداری؟
گفته و خواهم
لورد کالون یکی از مشهورترین فیزیکدانان تاریخ بریتانیا گفته است:
"دلایلی قاطع و قوی مبنی بر وجود طراحی هوشمند و هدفمند پیرامون خود مشاهده می‌کنیم بر همین اساس، اندیشه الحادی تا حدی احمقانه است که نمی‌توان این حماقت را با واژه‌ها توصیف کرد".
منبع: Journal of Victoria Institute, vol. 124, p. 267
گاهی اوقات پیش خودم فکر میکنم، به خدا میگم.
واقعا چرا آدم یه حماقت هایی رو باید بکنه؟
مثلا یکی مث جدی ۱۵ سال به دخترا تدریس میکته حتی کلاس یه نفری براشون میذاره(البته من نمیدونم با اون تکیه ارتباط تا چه حد برقرار کرده)، بعدش میاد به تور من میخوره ؛ مث خر تو رابطه با هم پیش میریم؛(یعنی واقعا من اینقدر کمبود دارم ؟؟؟!!! بعد میاد به مامانم میگه ف خیلی با بقیه فرق داره و ویژه هست.
من کیرم تو دهن شما مردا که هرجا فک میکنین میتونین مجانی کس بکنین اون می
پاورپوینت مهارت قاطعیت و جرات ورزی فرمت فایل دانلودی: .pptxفرمت فایل اصلی: pptتعداد صفحات: 36حجم فایل: 794قیمت: 10000 تومانبخشی از متن:آیا تا به حال در شرایطی قرار گرفته اید که نتوانید مخالفت و اعتراض خود خود را با نظر دیگران ابراز کنید و حق خود را بگیرید؟در فروشگاهی، فروشنده با اصرار زیاد می خواهد جنس خود را بفروشد چه عکس العملی از خود نشان خواهید داد؟آیا تا به حال در شرایطی قرار گرفته اید که علی رغم میل خود مجبور به پذیرفتن خواسته دیگران باشید،ب
سلام علیکمطاعاتتون قبول
به این جمله دقت کنید:
"مسئله فلسطین، مسئله اسلام نیست مسئله انسانیت است"
دیروز در خبرها می خوندم که یه فرد جاهل گفته کاش در ایران اجازه می دادند همونطور که موافقین فلسطینی ها، راهپیمائی می کنند موافقین اسرائیل هم راهپیمائی می کردند!!!!!!
بدا بر احوالتون.....
پناه بر خدا از این میزان حماقت...
پناه بر خدا از این عاقبت....
"شمر زمان امام حسین مُرد، شمر زمانه ات را بشناس"
فتامل...
ادامه مطلب
بسم الله
 
این حرف که همین مسئولان مى‌توانند بهتر از این کار کنند، این مطلوبى است که رهبرى هم از آنها مى‌خواهد و حتى راه انتقاد را هم نشان مى‌دهد.
و از این دو حرف گذشته، این هم یک سؤال است که من و تو در برابر کمبودها و نارسایى‌ها چه باید بکنیم؛ تضعیف کنیم، توجیه کنیم یا به تکمیل برخیزیم؟
حقیقت این است کهتضعیف، جنایت استو توجیه، حماقت استو تکمیل، رسالت ماست.
 
 مرحوم علی صفائی حائری. درس‌هایی از انقلاب (انتظار)، ص۱۵۷
 
دست های قوی و پرگوشتش را در هوا تکان میداد و با شدت به قلبش میکوفت. یعنی: من! پدرت!
میگفت: تو زندگیم لب به هیچ زهرماری نزدم. یک بار هم نگاه چپ به کسی نکردم. این سینه_با مشت به قفسه سینه اش میکوفت_ تا حالا بوی دود بهش نخورده. ببین پدرت چه سگی بوده، تو توله سگ هم همونجور باش!
انقدر نگاهش سنگین بود که جرات نمیکردم سرم را بالا بگیرم یا حرفی به زبان بیاورم. حتی نمی توانستم عو عو کنم!
فرقی نداره چقد حرف داشته باشی وقتی می دونی گوشی نیست که بخواد بشنوه...ولی مهسایی...ممنونم...که بهم جرات دادی راز شبامو بگم بهت...نمیدونی حرفای نگفتنی چقد...دردناکن...چون تکرار میشن و تکرار میشن...و هربار این گرداب پایین تر میره...تیتر پست...فقط جمله ایه که تو آهنگی که گوش میدم دوست دارم...غیرتی نشو محدثه خانومم^^
سلام دوستان عزیز
صحبتی که دارم یه درخواست هستش از کسانی که تو موقعیت شبیه خانواده من هستن ممنون میشم بهش توجه کنید .
یه خانواده 6 نفره هستیم، 3 تا خواهر دارم و پدرم بشدت تعصبی ،من دختر دوم خانواده هستم و شاغلم، 23 سال دارم، همه خواهرها 3 سال با هم اختلاف سنی داریم، خواهر بزرگترم هم شاغل هستش، برای ازدواجش خواستگار داره اما خیلی مشکل پسنده و اگه خواستگاری برای ما بیاد علنا مخالفت میکنه، یعنی کسی جرات نمیکنه بگه خواستگار دارم. 
یه دختر جوون باید
چرا من احمق با وجود اینکه چندین بار بهشون اعتماد کردم و دهنم سرویس شد باز حماقت کردم و بهشون اعتماد کردم.
جرا وقتی که چند صد بار امتحانشون رو پس دادن باز من بهشون فرصت دادم ؟ چرا باز خودم رو انداختم توی گردابی که هزاران بار سر نفهمی خودم و اعتماد خودم را انداخته بودم . چرا من احمق باز بهشون اعتماد کردم و به حرفشون گوش دادم .
لاشیا قبل از اینکه خرشون دم پله عزیزم قربونت برم تو هم یکی از مایی به محض اینکه خره رد شد .....
یه روز خودم رو می‌کشم . قول مید
وضعیت واتس آپ اینجانب:
هر کس میگه "شرایط مهم نیست و فقط خود آدما تو زندگی خودشون موثرن و میتونن شرایط رو تغییر بدن و نباید مثلا چیزی رو انداخت گردن شرایط و سرنوشت و ..." و  این چنین چرت و پرتا؛ جرات داره خودشو به من نشون بده! کاریش ندارم فقط میخوام کمی براش "شرایط" ایجاد کنم. بعد ببینم "خودش" میتونه راه بره؟
+و هنوزم بیدارم...:((
غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است که مدام و بی وقفه، درباره هر کس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارت هاست ...
وصیت خیانت شده
میلان_کوندرا
پ ن: گاهی ادم با خوندن یه جمله کلی خجالت میکشه )):
متاسفانه خیلی از مسائلی که آراسموس در قرن شانزدهم گفته و نقد کرده الان در قرن بیست یک مصداق داره و انجام میشه. و من فقط میتونم یاد حماقت های خودم بیفتم قبل از این که خیلی چیزهارو بفهمم و علتشو بدونم انجام میدادم. و این که خوشحالم از اون خرفتی و نفهمی تا حدودی رها شدم امیدوارم دیگه در زمینه ای اینقدر احمق نباشم فقط امیدوارم و براش تلاش میکنم چون خیلی بد به خصوص بعدش که میفهمی اشتباه میکردی حس حماقت بهت دست میده و احمقی خودت دهن کجی میکنه. به هر
کمی زخمی‌ام اما همین که درآمدم از آن رابطه‌ی مسخره جای شکرش باقی‌ست. اسمش را حذف نمی‌کنم اما دیگر نباید دنبالش باشم. از ابتدا هم یک حماقت محض بود. سوای ایراد کار من او هم یک بچه حشری بود که هورمون‌هاش مثل من بهم ریخته بود. من که می‌دونم تهش هورمونه و حله پس دادِ چی رو داشتم؟ تحقیرم کرد که حقم بود و حالا دلم خوش است که لااقل تمام شده و هیچ وقت برای ساختن دیر نیست.
خویشتن طرح و بدنامه است و باید آن را به عهده بگیرم و به سرانجام برسانم. 
خویشتن...
جرات راه رفتن توی تاریکی رو داشته باش ...
 
× به آسمون نگاه کردم چه قدر رنگش مبهم بود 
انگار رنگی نبود 
چراغ ها بودن 
خیابون ها بودن 
همه چیز بود و منم بودم 
فقط بودم 
بدون هیچ فکری 
خالی 
بودم 
بودم و نباید از بودنم می ترسیدم 
اون من بودم! 
 
× هر آااادمی هررر آدمیی یه نقطه ضعف عجیب و مهلک داره که می تونه کله پاش کنه. 
منم همینطور! 
دوش در آن مردم راحت‌زدهمصدر جمعیّت عادت‌زده روح به جان آمد و فریاد زد:مُردم از این جمع عبارت‌زده خسته از آن انجمن من‌پرستخورده و خاموش و جماعت‌زده بر شدم از دام فلک پرکشانزان همه خواران حماقت‌زده ننگ بر این من که مرا تن ‌‌کشددر فلک تنگ حجامت‌زده سوی خدا می‌روم و در خدامتا که چه فهمد تن غارت‌زده من نه چو وعّاظ برم در میانحرف خداوند تجارت‌زده حلمی افسانه‌ام و فارغماز دد و دیوان اشارت‌زده 
  درباره‌ی مسائل مربوط به سال جاری، انسان میبیند که بعضی از گویندگان یا نویسندگان یا صاحب‌نظران یا اظهار‌نظر‌کنندگان درباره‌ی سال ۹۸ اظهار نظر کرده‌اند که این سال، سال تهدیدها است. بنده مطلقاً این را قبول ندارم؛ من معتقدم سال ۱۳۹۸ به توفیق الهی سال فرصتها است؛ سال امکانات و سال گشایش. البتّه آن کسانی که اظهار نظر دیگری میکنند و دائم تهدید به رخ این و آن میکشند، دانسته یا ندانسته تحت تأثیر رجزخوانی‌های ‌دشمنان این ملّتند. دشمنان این م
میدونین،
 
آخه وقتی پسر گنده،
 
40 ساله،
 
اینقدر میتونه تحت تاثیر یه دختر که هزاران کیلومتر ازش دوره قرار میگیره،
و نه تنها همه عکساشو دیلیت میکنه به حرف اون دختر (یعنی اینقدر خودش رو قبول نداره که یه عکسم نمیتونه پیدا کنه از خودش بذاره یا بگیره)، بلکه وضعیت خودش رو به نامعلوم تغییر میده، از بقیه چه انتظاری باید داشت؟!
زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است در زمان قدیم مرد هیزم شکنی بود که با زنش در کنار جنگلی توی یک کلبه زندگی می کرد. مرد هیزم شکن هر روز تبرش را برمی داشت و به جنگل می رفت و هیزم جمع می کرد. یک روز که مشغول کارش بود صدای ناله ای را شنید و به طرف صدا رفت. دید توی علف ها شیری افتاده و یک پایش باد کرده، به خودش جرات داد و جلو رفت
ادامه مطلب
گاندی قشنگ میگه:" اگر جرات زدن حرف حق را نداری لااقل برای کسانی که حرف نا حق میزنند دست نزن 
ناپلئون میگوید: "دنیا پر از تباهی است،نه به خاطر وجود آدمهای بد،بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب."
وقتی برنامه های شعبده بازی رو نگاه میکنم متوجه نکته خوبی میشم:" مردم برای کسی دست میزنن که گیجشون کنه، نه آگاهشون !
 
 
 
حقیقتا مجال سخن نیست ... و دل گرفته ست 
.
 
او صبر خواهد از من ...بختی که من ندارم!من وصل خواهم از وی، ...قصدی که او ندارد!
.
مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بوددیدیم ،ولی دیدن دنیا به چه قیمت؟ 
.
گیرم که هزاران غزل از هجر نوشتیمجرات که نداریم به دلدار بگوییم ...! :(
 
همیشه دانشگاه رو یه جای خیلی باحال میدونستم .
برعکس چیزی که الان داره اتفاق میفته.
ظاهرا یه پسر عرب کسخول ساکن استرالیا میخواد بلند شه بیاد ایران یه دختر بگیره برگرده اونجا و خب بزنه تو سرش تا آخر عمر.
و خب ظاهرا یه دختر شبیه من میخواد. و خالم اینا منو براش در نظر گرفتن.
ولی جرات نداشته مستقیم به مامانم بگن. 
آره دیگه.
شت:/
حقیقتش یه چیزی که از هفته پیش سرش حرص میخورم
اینه که
من از محمد یه کمی پول قرض گرفتم. ولی اولا تا اومدم اینجا پول های ایرانم رو دادم همه رو براش انتقال دادن
هم بهم قرض داشت
بهش پول داده بودم و بارها از منجلاب و بدبختی نجاتش داده بودم
ولی دوست داشتم بهش بیشتر کمک کنم.
بدون اینکه دینی به گردنم باشه دوست داشتم اینکارو انجام بدم.
این جدی گرگ زاده هیچ کمکی در این راستا نکرد.
نه تنها هیچ کمکی نکرد
بلکه برگشته عین این عقده ایا ایمیل زده میگه تو با پول پ
این یادداشت یک دلیل طولانی دارد: اعتقاد به انفجار، به عصیان، به بدی و ناهمواری آدمیزاد، به حقانیت عطش، حقانیت شر، به حماقت و امید من*، به عشق تو، بله، به‌هرحال کلمه‌ی عشق، کلمه‌یی که از آن می‌ترسم و متنفرم، عشقی که در توست، که در من است، و بی هیچ باوری، و پر از باور، می‌توان آن را گفت، نوشت، این همان ویرانه‌یی ست، که از آبادترین آبادیِ ساختِ آدمیزاد، خواستنی‌تر و خرم‌تر است. دیگر چه بنویسم؟ دو کلمه، چند کلمه، یک نفس، یک بو، صدایی از رهای
بخش هفتم کتابم 
ریسک پذیری و ثروت آفرینی
(دریچه ای به مباحث این بخش از کتاب ثروت شو)
۱)نگران از دست دادن شغل ویا اموالتان نباشید.
۲)چگونه بعداز شکست به زندگی خود ادامه دهید.
۳)راهکارهایی برای شناخت ریسک کردن با حماقت کردن.
۴)چگونه رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کنیم . 
این مباحث به صورت کامل و ساده و روان در کتاب (ثروت شو) آمده است. 
یه وقتایی ادای ادمای دنیا دیده یا جسور و پر جرات رو در میاری که در واقع از خودت محافظت کنی...اما یه روزی یه جایی تو یه موقعیتی دستت برای خودت رو میشه که چه قدر معصوم و کوچولویی....که تهش هنرت اینه که دیگه سادگیت از چشمات نمیزنه بیرون اما اونقدری هست هنوز که تا میای راحت حرف بزنی انگار یه قلب شفاف رو گذاشتن وسط بحث...بی پرده بی غبار...
 
 
پ.ن. یادم باشه امروز یه حرف حال به هم زن شنیدم و دو تا حرف از سر غرور....
 
 
 
زندگی پیچشی از جزء هاست. نظامی از قانون‌ها. مجموعه‌ای از استثناها. زندگی را باید آموخت؛ باید درس گرفت. اما زندگی را باید گذشت و خود را زندگی کرد. گذشتن، جزء ناپیدا تنیده شده در میان جزء‌ها ست. قانون اساسی قانون‌ها. این همان استثنای زندگی روزمره‌مان است که غذا را روی اجاق بگذاری و بروی، سریع می‌سوزد! فایل را به حال خود بگذاری، سریع‌تر دانلود می‌شود و سرانجام این ما هستیم که راضی‌تر یم. این خود ماییم که رابطه‌مان با زندگی مستحکم‌تر شده‌ا
حقیقتش
دنیا قاعدتا باید خیلی ساده تر ازینی باشه که مردم ما توی ایران
یا مردم ایران ما توی خارج دارن تجربه میکنن
اینکه همش بک اپ پلن داشته باشی همش مثل مارکو پولو ازین کشور بری اون کشور هر جا پا میذاری برنامه های مهاجرت رو عوض کنن
حتی اونایی که پاسپورت دارن وضعشون بهتر از ماها نیست
توی شت و بدبختی خودشون گرفتارن
زندگی باید قاعدتا خیلی ساده تر ازینها میبود.
یه مشت کسخل دارن به دنیا ریاست میکنن و میلیارد میلیارد ادم رو درگیر حماقت خودشون کردن.
هفته ی قبل فکر می کردم دارم بدترین جمعه ی عمرمو میگذرونم.امروز فهمیدم اشتباه کردم.از صبح تلویزیون روشنه و دائم یه خبر تکراری پخش میشه.از صبح تو اتاقمم و دارم فیلم میبینم که نشنوم.چند ساعت پیش رفتم یه قلپ چای بخورم و نتونستم تحمل کنم.رفتم قرصمو بخورم که قرص اشتباهی خوردم.فقط دلم میخواد فرار کنم.برم جایی که تلویزیون نباشه.تا این همه وقاحت و حماقت رو با هم نبینم و نشنوم.قاعدتا باید آدمی هم نباشه.
هفته ی پیش دکتر بهم  گفت ممکنه به خاطر دارویی که ب
آتشم که میسوزانم
بسوزی شهر که سوختم
یه عمر دیده نشدم توو تاریکی
خوب ببین که روشن روشنم
 
مانده ام چه کنم
صدای ما که به گوشتان نرسید
چرا باز فکر شکارین
گرگ های سیر دندان تیز
 
مرگ و دار و زندان
مساوی با این زندگی
صبر یعنی حماقت
امیدی نیست در برده گی
دو چیز باعث استرس و هیجان من شده
یکی اسمش
یکی خواسته ش
به جرات دومین باریه ک کسی باعث هیجان من شده
گاهی تا یک ماه آینده رو بازسازی میکنم
گاهی کل مسئله رو ناکام میبینم
همیشه من از کسانی خوشم میاد ک خانواده کمترین علاقه رو بهشون نشون میدن در ابتدا.
چقدر نظرم متفاوت بود
و چقدر تو نگاه اول به دلم نشستن
کاش پسر بودم....
من محو پرنده های مهاجر میشوم. هوا که خنک میشود، آنها به گرمسیر میروند و فراموش میکنند که گندشان در سرزمین ما به یادگار مانده است.
من اینجا همه کاره بوده ام و هیچ کاره. من فهمیده ام که زیادی هم نباید خود را در بنگ و غم و جنون غرق کرد. گاهی آنقدر سرخوش میشوم که میخوام با قارقار یک کلاغ ضرب بگیرم و برقصم. شاید برای شما پیشامد شگفتی باشد، اما من گاهی با صدای یک گنجشک از خودم بیخود میشوم. گاهی با خودم تعارف پیدا میکنم و از خودم پذیرایی میکنم. گاهی ناز
صدای تلویزیون از دور میاد: "نیچه کسی بود که مخالف سرسخت عقاید رایج بود" و من وسط طوفان افکارم به این نتیجه رسیدم از بس همیشه تو سایه ایستادم و جسارت حرف زدن و دیده شدن نداشتم، هیچ‌وقت و هیچ‌جا آدم مهمی نخواهم‌شد و این حقیقت تلخ چند ساعتی دنیای من رو به تاریکی فرو برد. باید چراغی روشن کنم، باید محکم‌تر بایستم، باید صدام رو به گوش دیگران برسونم قبل از اینکه دیر بشه. جرات این رو دارم که بگم من تو یه زمینه حرفی برای زدن دارم؟ هنوز نه، هنوز نه...
و او لبخند زنان با دلسوزی پاسخ داد: حماقت نکن پسر. میهن یعنی زنده ماندن !
#گابریل_گارسیا_مارکز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
و او لبخند زنان با دلسوزی پاسخ داد: حماقت نکن پسر. میهن یعنی زنده ماندن !
#گابریل_گارسیا_مارکز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
بسم الله الرحمن الرحیم
همین الان که داشتم میومدم سر کار و زمزمه میکردم سر من پیش کسی خم نشد اما پیش پاهای تو افتاده گی داره...و غرق شده بودم در یک فکر رویایی
یکهو یه چیز سیاه روی شیشه دیدم و چشامو بستم و یک تکونی خوردم فکر کنم گنجشک بود :(
حتی جرات نکردم ماشینو نگه دارم ببینم چش شد؟
خیلی حالم بده بدنم داره مور مور میشه...
نتیجه اخلاقی: ماشین دست خانوم جماعت ندین
+آیا میدانستید من از ماه رمضون تا الان نهار نخوردم؟
#تغییر سبک زندگی
سالها پیش سرزمن ما  جولانگاه اشرار و متجاوزینی شده بود که گاه و بیگاه از مرزهای شرقی و به صورت غیر قانونی وارد این سرزمین می شدند و اقدام به تجارت مواد و شرارت می نمودند . جرات و جسارتشان به حدی رسیده بود که دیگر حضورشان در مناطق مرزی احساس نمی شد بلکه در شهرهایی مثل کاشمر و سبزوار و .... نیز آوازه حضور و شرارتشان به گوش می رسید.
در این میان گروهی ۸ نفره از این اشرار به سرکردگی شخصی به نام نظیرخان و با انبوهی از سلاحهای اتوماتیک به قصد شرارت وارد
مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و جرات ورزی
مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و جرات ورزی







دسته بندی
روانشناسی

فرمت فایل
doc

حجم فایل
23 کیلو بایت

تعداد صفحات فایل
11


مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی و جرات ورزی
 
مطالب موجود در فایل:
هوش هیجانی
تاثیر هیجان ها بر ذهن
تعریف هوش هیجانی
مولفه‌های هوش هیجانی
تعریف جرأت ورزی
انواع رفتار جرأت مندانه
هدف‌های جرأت مندی
مهارت‌هایی برای ابراز جرأت مندی
پیشینه تحقیق 
لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم کاش می شد که شما نیز خبردار شوید لحظه ای از من و از دردِ کهنسال دلم از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتما بنویسید به دفترچه ی اعمال دلم آه ! یک عالمه حرف است که باید بزنم ولی انگار زبانم شده پامال دلم مردم شهر ! خدا حافظتان من رفتم کسی از کوچه ی غم آمده دنبال دلمنجمه زارع
+خیلی شعر خوبیه...
اینکه من گاهی حواسم به کارایی که م
گاهی اوقات هست که تو خیلی شدید روی یک موقعیت و یک امکان در خلوت خودت و دوستان پافشاری میکنی که داشته باشیش ولی امکان دسترسی به اون برات فراهم نیست و همیشه حسرتش رو میخوری. بعدِ یه مدت یهو توی جایی که اصلا انتظارش رو نداشتی اون موقعیت برات مهیا میشه ولی تو دل و جرات بدست آوردنش رو نداری و به راحتی از دستش میدی و به کلی از خیر اون موقعیت میگذری!
زندگی پره از این داستان های تضاد خواستن و رها کردن :)
صدای تق و توق ترقه! کرونا سوغات سبک زندگی چینی‌ها به مردم جهان و ترقه سوغات سبک خوشحالی کردنشون به ما ایرانی‌ها ست! 
از این حجم از حماقت مردم واقعا شگفت زده‌ام. و تمام آدم‌هایی که بیرون از خونه  بی‌دلیل رفت و آمد می‌کنند رو هیچ وقت حلال نمیکنم. کرونا باعث شد یه عده رو خوب بشناسم. قبلا نسبت به مردم کشور حس دلسوزی داشتم اما از اونجایی که لیاقت آدم‌ها نشون دهنده‌ی رفتاری هست که با اون‌ها میشه، به نظرم این همه بدبختی اندازه‌ی کشوره شاید حتی
شاید باور اشتباهی داشت در ذهنم جان می گرفت ...
همه آدما کارهاشونو واکسنی انجام میدن 
اول میان وسط 
کم کم اثر واکسنه از بین میره 
 
وقتی کار جدید میاد ثبات کار قبلیه از بین میره 
 
 
به این مفتخرم ک جوگیرانه کار جدیدی رو قبول نمیکنم تا وقتی مطمئن نباشم از پس کار قبلی بر اومدم یا نه ....
راستش اجازه نمیدم حرفای آدما مثل واکسن روم اثر بذاره 
 
فقط وقتی از حرفشون اثر میگیرم ک بشه تا تهش برم ....
معمولا وقتی استاد تکلیف جدید میده همه تکلیف قبلیه یادشون م
دیشب برای چندین بار فیلم بسیار زیبای فارست گامپ (Forrest Gump) را دیدم. این فیلم یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده تا کنون است که اگر تا به حال فرصت دیدن آنرا نداشته اید به شما پیشنهاد میکنم حتماً برای یکبار هم شده این فیلم را ببینید.
این فیلم در عین سرگرم کننده بودن در لایه های زیرین خود مملو از درسهایی برای زندگی هست. یکی از مهم ترین درسهایی که احتمالا هر فرد با دیدن این فیلم در ذهنش تداعی خواهد شد جمع دو وجه غیر قابل جمع سادگی و موفقیت است. در فیلم د
جملاتی که با طلا باید نوشت؛ 
1.. گاهی لب های خندان بیشتر از چشم های گریان”درد”می کشند ..                               2..“پایِ “معرفت که میاد وسط “دستِ “خیلیا کوتاه میشه. .3..یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت.. اگه خودتو بگیری میندازنت !4..مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند :معذرت میخوام ..5..مزرعه را موریانه خورد،ولی ما برای گنجشک ها مترسک ساختیم ،لعنت به این حماقت!6..آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوس
حتما برای شما هم پیش اومده در تعامل با افراد دیگه احساس کردید با شما درست برخورد نشده یا حقی ازتون ضایع شده و نسبت به این مسئله  واکنش مناسبی نشون ندادید، طوری که بعد ها پشیمون شدید و کلی احساس خشم و نفرت و رنجش با خودتون حمل کردید، این مطلب میخواد به این موضوع بپردازه که سبک رفتاری مناسب چی هست ؟
ما آدم ها در تعامل با افراد دیگه سه سبک رفتاری داریم:
منفعل (passive)
پرخاشگرانه (agressive) 
و جرات مندانه (assertive)
* رفتار منفعل یعنی در احقاق حق , بیان احساس
همه ما شاهد رفتار پرخاشگرانه در محیط اطراف مان بوده ایم. حال می خواهیم علت پرخاشگری و بی صبری را بررسی کنیم.
رفتاری که قصد آن آسیب رساندن، قربانی کردن و آزار و اذییت دیگری بوده، که به نحوی جهت تخلیه خشم صورت می گیرد.
پرخاشگری چه رفتاری است؟پرخاشگری رفتاری است مخرب و معمولا زمانی صورت می گیرد که افراد نمی توانند از طریق روش های معمول و منطقی به هدف مورد نظر خود دست یابند.
طبق یک فرضیه، پرخاشگری زمانی رخ می دهد که فرد در رسیدن به اهداف اش با مانع
از کجا بگم ؟ از اینجایی که به حس درست رسیدم! همیشه دنبال فرار از این شهر و آدماش بودم و فکر میکردم من نمیخوامشون... الان که عمیق تر نگاه میکنم میبینم ما خوب خواسته نشدیم :) آدمایی که فکر بهشون باعث میشه تمام اعصاب بدنم نفرت ساطع کنن... چرا؟ اشکال کجا بود که هر چی بود عزت نفس من از همونجا فقدان داره! اشکال چی بود که ب تبدیل شد به تیشه زن ریشه های زندگیم! کسی که هیچی نبود، چرا ریشه های من انقدر سست بود؟
کلافه ام... نمیدونم این حال و هوا و این حس و این تصم
 dota نامی که بدون شک همه شما تا بحال بار ها و
بار ها شنیده اید. عنوانی که از دل یک ابر شاهکار بیرون آمد، پر و بال
گرفت و حالا نامی برای خود ایجاد کرده که هر کسی جرات شوخی با آن را ندارد.
عنوانی که که هیچ وقت تکراری نمی شود و هیچ وقت نیز تمام نمی شود. با وجود
مسابقاتی که از ورزش های فیزیکی در آمد زا تر بوده یا بازی کنانی که بعضا
از فوتبالیست ها نیز مشهور تر هستند. این تنها گوشه ای از عظمت DOTA است.
ادامه مطلب
ترس از زندگی باهامه.خیلی زیاد.خیلی چیزا عوض شده و من دارم هضمشون میکنم تو خودم.دارم حلشون میکنم.من دیگه نه آدم قبلم نه یه آدم جدید.اساس بی هویتی میکنم.احساس میکنم در سه سال گذشته اصلا وجود نداشتم و نمیخوام دنبال خاطره ای بگردم.دلم به هیچی چیزی دیگه نمیتونه خوش باشه.حالم نامساعدشده.راستش دارم فکر میکنم چجوری زندگی کردم این مدت رو؟به امید کی؟وچرا گذاشتم با یه امید که اصلا اسمش امید نیست زندگی کنم؟احساس حماقت برای یک انسان گندترین اساس میتونه
بیا بخندیم غم دار، با نون اضافه و پنیر زیاد تا بر غم حاکم غلبه کنه...بیا بخندیم، (خنده های پوشش داده شده)خوشحالی های کوچک با احساسی آکنده از، اگه الان نخندم دیگه گیرم نمیاد...بیا ما هم احساس خوشبختی کنیم (خودِ خودِ خودمان) به دور از تعلقات ژنی، به دور از حماقت های بی سروتهبیا منطقی احمق باشیم...بیا احمقانه بخندیم و دست بزنیم و هورااا گویان به نگاه های مرد های جوان سرانه ی ماهانه بدهیم، و احساس خوشبختی کنیم (خوشبختی های دیزاین شده)
بیا بخندیم، ب
..
نمی‌توانستم در آن وضعیت ببینمش
دوست نداشتم هیچگاه مریضی اش را ببینم
از اتاق عمل تا بخش دنبال تختش رفتم اما جرات نکردم جلو بروم
جلوی در اتاقش ایستادم اما جرات نکردم داخل بروم
تمام ترس زندگی‌ام دیدنش روی تخت بیمارستان بود
رفتم توی راهرو قدم پشت قدم دور می‌شدم
سنگینی دستی روی شانه‌ام حس کردم
گفت اگر میخواهی گریه کن
بغضم ترکید اما صدایم در نمی‌آمد
قدم هایم را تندتر کردم
رسیدم به انتهای راهرو 
دستم را ستون کردم روی دیوار و سرم  را پایین ان
ربطی نداره متأهلی یا مجرد،"مکث "را تمرین کن.گاهی زندگی سخته وگاهی ما سخت ترش میکنیم!گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم!گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامونیم!گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم!گاهی میشه بخشید اما با انتقام اِدامش میدیم!گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم!گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم!گاهی...گاهی...گاهی...تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یاش نمیخوایم بدونیم!کاش بیشت
نوشتن کتاب: 
واقعا نمی دوم چی بگم. الان که سال 99 است تقریبا 3 ساله جدی میخوام کتاب بنویسم. حقیقتش رو بخواید 2 تا کتاب نوشتم البته با این آخری. اما جرات نکردم هیچ کدوم رو چاپ کنم.
گفتم جرات ؟؟؟!!! آره عدم انجام کاری درست در زمان خود از ترس میاد. 
اما این قرنطینه اجباری بابت کرونا ویروس ( ویروس کرونا) باعث شد بیشتر وقت داشته باشم. سر کار که نمیرم پس برای نوشتن کتابم وقت گذاشتم. 
تا الان تقریبا 35 هزار کلمه شده. اما دارم از اول بازخوانیش میکنم.
کتاب راجع
شاید دوباره همان حماقت های اوایل کارشناسی را تکرار کردم. احتمالا یک نوع حماقت ذاتی که اگر کنترلش نکنم دایم گند به بار می‌آورد. در اوایل کارشناسی به این صورت عمل می‌کرد که همه را مثل دوست واقعی و خویشاوند حقیقی می‌دیدم. البته نباید همه تقصیر ها را هم گردن خودم بیاندازم. بدون شک مدرسه و سیاست های دبیرستان در رخدادهای دوران کارشناسی موثر بود. این که به ما نگفتند بعد از این که از مدرسه بیرون رفتی، گرگ ها در لباس گوسفند کمین کرده اند. همه جا هستن
پیش پای دلت زمین خوردم
حال من بهتر است از دیروز
این گزارش اگر دلت را زد
گوشه ای کِز کن و بمیرو بسوز
آمدم تا پیام صلح دهم
به تو ای کینه توز جنگ افروز
تو خودت را عقب کشیدی و من
مانده ام از حماقت تو هنوز
من زمین خوردم و تو خندیدی
خنده نه، نیشخندکی مرموز
پس به تنهایی دلت خوش باش
همه ی عمرِمانده، چون امروز
محمد رحیمی
 
 
این فیلم که فقط دیدن اسمش تمام دوران حماقت مو اورد جلو چشمم و اشکمو دراورد.
بچه ها دنیا دوست داشتن و عشق به نظر من همینه.
چی؟
 
لالالند با یه جریان خیلی عاشقانه و باور پذیر نه چرت و الکی شروع میشه و به نظر ادم خیلی منطقی میاد که این دو ادم به هم میرسن و مشکلی نیستش.
ولی چیزی که ادم رو ناراحت میکنه اینه که در واقع مییسنه اصلا اصلا اینطور نیست. و تمام تصوراتش کسشر و هپروت بوده.
فیلم خیلی واقعیه‌. ایده ش کاملا واقعیه.
تو فکر میکنی یه نفر حاضره جونشو ب

هنرمند بزرگ فرانسوی "مارسل دوشان"، یک سال قبل از مرگش، در جواب سوالِ خبرنگاری که از او می‌پرسد در حال حاضر چکار می‌کنید، اینگونه جواب می‌دهد: 
منتظر مرگ هستم، به همین سادگی. می‌دانید زمانی می‌رسد که دیگر آدم دلش نمی‌خواهد هیچ کاری بکند. من دلم نمی‌خواهد کاری بکنم. میل به کار یا میل به انجام دادن چیزی ندارم، بسیار حال خوبی دارم. 
فکر می‌کنم وقتی می‌رسیم به اینکه اصلا دلمان نخواهد کاری بکنیم، زندگی بسیار زیبا می شود. یعنی کاری نداشته با
قدرتی که واژه ها دارند را به جرات میتوان گفت ادم ها ندارند.مگر کم هستند کسانی که بگویند منظورم فلان نبود...؟؟؟
چرا
اتفاقا دقیقا منظورت همان بود!تمام وجود ادم را ویران میکنند اخرسرشان را
بالا میگیرند و خیلی راحت:منظورم این نبود و خزعبلاتی این چنین
فکرش
را بکن طرف قدرت حرف زدن نداشت...دقیقا ودقیقا هیچ غلطی نمیتوانست بکند.ته
تهش یک نگاه است که ان هم در اکثر مواقع قابل فراموشیست.البته خیلی اوقات
هم نیست!
کثافت های دوست داشتنی

-حتی در عصبانیت می

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها